**مارا به تهدیدو جنگ آزمودن خطاست+نسیم ادب+کلیک
***نسیم معرفت***
به نام خدا
هر کس که با حسین و در مسیر کربلاست
آماده پذیرشِ هر سختی و بلاست
جان می دهد سر میدهد در راه دین حق
باکی ندارد از عَدو چون عاشق خداست
ما مردمانی آزموده به جنگ و شهادتیم
ما را به تهدید و جنگ آزمودن خطاست
**شعراز آیت الله سیداصغرسعادت میرقدیم لاهیجی
*************************************************
**مارا به تهدیدو جنگ آزمودن خطاست+نسیم ادب+کلیک
**مارا به تهدیدو جنگ آزمودن خطاست+نسیم ادب+کلیک
**مارا به تهدیدو جنگ آزمودن خطاست+نسیم ادب+کلیک
***نسیم معرفت***
** خاطره ای عجیب از شجاعت شهید نواب صفوی +حجت الاسلام غلامرضافیروزیان +نسیم معرفت
من نواب صفوی هستم!
روایتی جالب و منشر نشده از شجاعت شهید نواب صفوی در برخورد با شاه
گفت:«من نواب صفوی هستم .» صدای آن طرف آرام شد گفت : « اعلیحضرت تشریف ندارند» نواب گفت : به او بگو این فیلم (که اسمش را جلوی سینما خوانده بود) اگر تعطیل نشود هرچه دیدید ازچشم خودتان خواهید دید و سپس گوشی را گذاشت. فردای آن روز، روزنامهها نوشتند فلان فیلم به دستور دولت تعطیل شد و چون علت را نمیدانستند بعضی روزنامهها هم از این تعطیلی انتقاد کردند
سرویس تاریخ و اندیشه صاحب نیوز: حجت الاسلام غلامرضا فیروزیان از منبریهای مشهور و مبارز اصفهانی است که خاطرات جالب و شنیدنی از سالها فعالیت تبلیغی خود دارد. خاطراتی که قسمتی از آن در «کتاب گفتارهای ارزنده» جمعآوری شده صاحب نیوز در بررسی وقایع تاریخی و معرفی شخصیتهای چهره ایران و جهان شما را به خواندن خاطره جالب ایشان از یکی از مشهورترین مبارزان تاریخ معاصر دعوت می کند:
مرحوم شهید نواب صفوی، رهبر فدائیان اسلام، قبل از شهادت بارها چندین بارگرفتار زندان و شکنجه عُمّال پهلوی شده بود. یکبار که تحت تعقیب شدید بود، او را در یکی از خیابانهای تهران دیدم وگفتم: چگونه درحالیکه از روی عکسهای منتشره از شما در روزنامهها همه و به خصوص مأمورین شما را میشناسند آزادانه آن هم در خیابان شلوغ میگردید؟ گفت: مأمورین باور نمیکنند کسی که تحت تعقیب است در خیابانها و معابر عمومی ظاهر شود.
آن روز همین طور که مشغول راه رفتن بودیم ، به یک سینما رسیدیم. عکس زن نیمه برهنهی که بازیگر فیلم بود در تابلویی بزرگ جهت تبلیغ فیلم جلوی سینما دیده میشد. نواب صفوی از دیدن آن عکس بسیار عصبانی شد و درهمان حال وارد مغازهای شد، سلام کرد و گفت: اجازه میدهید تلفن کنم؟ صاحب مغازه که گویا نواب را میشناخت، به او اجازه داد. نواب شمارهای را گرفت و با کمال عصبانیت گفت:«پسره هست؟» من تعجب کردم که «پسره» کیست. نگو مقصودش “شاه” است و شماره دربار را گرفته است.
صدای ضعیف ولی خشنی شنیدم که میگفت :« پسره کیه؟» نواب گفت: محمد رضا را میگم، همان کسی که بهش میگین شاه!. همان صدا با خشونت و تندی بیشتری گفت: شما کی هستید ؟ گفت:«من نواب صفوی هستم .» صدای آن طرف آرام شد گفت : « اعلیحضرت تشریف ندارند» نواب گفت : به او بگو این فیلم (که اسمش را جلوی سینما خوانده بود) اگر تعطیل نشود هرچه دیدید ازچشم خودتان خواهید دید و سپس گوشی را گذاشت. فردای آن روز، روزنامهها نوشتند فلان فیلم به دستور دولت تعطیل شد و چون علت را نمیدانستند بعضی روزنامهها هم از این تعطیلی انتقاد کردند.
منبع : کتاب گفتارهای ارزنده – خاطرات حجت الاسلام غلامرضا فیروزیان –ص 76 نشر بعثت
http://sahebnews.ir/31770/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%8A%D8%AA%D9%8A-%D8%AC%D8%A7
** خاطره ای عجیب از شجاعت شهید نواب صفوی +حجت الاسلام غلامرضافیروزیان +نسیم معرفت
** خاطره ای عجیب از شجاعت شهید نواب صفوی +حجت الاسلام غلامرضافیروزیان +نسیم معرفت
.: Weblog Themes By Pichak :.